سخنان نوام چامسکی با موضوع جنگ آمریکا علیه تروریسم
رو دربایستی را کنار گذاشتهام؛ زدن این حرفها شجاعتی میخواهد که با عقل و عقل اندیشی و حتی ژورنالیزم جور در نمیآید چرا که حزبالله حتی در میان دوستان خویش غریبند چه برسد به دشمنان. اگرچه در عین گمنامی و مظلومیت، باز هم من به یقین رسیدهام که خداوند لوح و قلم تاریخ را بدینان سپرده است.
روزگاری بود که «آته ایسم» [الحاد]، شده بود ملاک روشنفکری و هر کس در هر جا مقاله مینوشت و راجع به هر چه مینوشت، بیربط و باربط، فحشی هم نثار دین و دینداری و خداپرستی میکرد. و بود تا انقلاب شد و بعد، از اواخر سال ۱۳۶۰ تا چند سال پیش، روزگاری رسید که جز «آته ایست»های ذاتی و حرفهای، دیگران شجره وجودشان در نسیم بهار انقلاب تکانی خورد و چه بسیار از روشنفکران که توبه کردند و حتی به صف مجاهدان راه خدا پیوستند و بود تا… حالا باز هم قسمت حزبالله از تمدن شهرنشینان، غربت و مظلومیت است و راستش از دنیا توقعی جز این نیز نمیرود. اینجا مهبط عقل است و حزبالله عاشق است و در میان دنیاداران با همان مشکلی رو به روست که هزار و چهارصد سال است اولیای خدا با آن رو به رو هستند. و چرا هزار و چهار صد سال؟ «اوپانیشاد» را هم که بخوانی، خواهی دید که از همان آغاز آفرینش انسان، آب عشق و عقل با هم در یک جوی نمیرفته است. عقل میخواسته که خانه دنیای مردمان را آباد کند و عشق میخواسته که خانه آخرت را. و ظاهر همواره در کف عقل روزمره بوده است، جز برهاتی که عاشقی بر مسند حکومت مینشسته و چند صباحی حکم میرانده. اما فقط چند صباحی. و عاقبت، باز هم همچون مولای عاشقان، گرفتار دشمنان عقل اندیش ظاهربین میگشته است و کارش بدانجا میکشیده که حتی شبانگاه را نیز با لباس رزم بگذراند و بعد هم میدانی: محراب و شمشیر و خضاب خون و باز هم روز از نو، روزی از نو…
عقل دنیادار عاقبت اندیش ریاکار منفعت پرست مصلحتاندیش، بر اریکهای که حق عشاق است تکیه میزند و با زکات مسلمین کاخ خضرا میسازد و با شمشیر منتسب به اسلام، گردن عشاق میزند. حالا بعد از این هزارها سال که از عمر انسان میرود، یک بار عاشقی فرصت یافته است تا بساط حاکمیت عشق را برپا دارد، اما در جهانی که عقل یکسره طعمه شیطان گشته است و عشق را جز در کشاله رفتن بدنهای کرخت نمیجویند، از هر طریق که راه بسپاری، کار را به قطعنامه ۵۹۸ می کشانند و قوانین خود بنیادانه اومانیستی عقل اندیشانه شرکآمیز را در برابر قانون عشق میگذارند…
و چه باید کرد؟ نگاهی به شهر بیندازید! عقل غربی سیطره یافته و وجود بشر را در دائرةالمعارف خویش معنا کرده است. بیدردی و لذتپرستی توجیهی عقلایی یافته است و از میدانهای ورزش تا کلاسهای دانشگاه، «ربالنوع تمتع» است که پرستیده میشود و باز در این میان، بسیجی حزبالله، تنها و غریب است و با آن چوب زیربغل و پای مصنوعی و دست فلج و چشم پلاستیکی و موی کوتاه و محاسن و لباس ساده و فقیرانه و لبخند معصومانه، مظهری است از یک دوران سپری شده که با «خونین شهر» آغاز شد و در «والفجر ۱۰» به پایان رسید و بعد از «مرصاد» از ظاهر اجتماع به باطن آن هجرت کرد و بیماردلان را در این غلط انداخت که «دیگر تمام شد»! نه، نه فقط هیچ چیز تمام نشده است، که تاریخ فردا نیز از آن ماست. اما اینجا عالم ظاهر است و بسیجیِ عاشق، اهل باطن. و وقتی در میان مسجدیها نیز عمومیت با ظاهرگرایان باشد، وای بر احوال دیگران! چه میگویم؟ گاهی هست که آدم دلش میخواهد فارغ از همه اعتباراتی که مصلحت اندیشیهای عقلایی را ایجاب میکند، فقط حرف دلش را بزند و «حرف دل» یعنی آن حرفی که بیشتر از همه مستحق است تا آن را به حساب خود آدم بگذارند چرا که وجه حقیقتی هر کس دل اوست. تو میتوانی مانع شوی از آنکه انعکاس احساست در چهرهات ظاهر شود، اما در قلب، ممکن نیست. میگویند که خیال رام ناشدنی است، اما میشود. من میشناسم کسانی را که خیالشان مرکوب بالداری است که آنها را هر بار که اراده کنند، به ملکوت میبرد. اما نمیشناسم کسی را که بتواند جلوی انعکاس وجود خود را در آینه قلبش بگیرد. قلب خلاصه وجود آدمی است؛ مجملی است از وجود تفصیلی آدمی که آنجا بعد از مرگ کتابی میشود منشور که خبر از وجود نهانی انسان میدهد؛ خبر از همان وجودی میدهد که از دیگران میپوشانیم.
اینجا عالمی است که میتوان دروغ گفت، اما آنجا عالمی است که نمیتوان مانع از رسوایی شد و این هم از خصوصیات همین عالم است که آدم برای آنکه حرف دلش را بزند، باید این همه مقدمه بچیند و صغری و کبری بیاورد. وقتی طبل «جهاد در راه خدا» نواخته میشود، دوران حکومت عشق آغاز میگردد، چرا که جز عشاق کسی حاضر به فداکاری و از جان گذشتگی نیست. دوران جهاد، دوران حکومت عشق است، اما در اینجا که مهبط عقل است، معلوم است که حکومت عشق نباید هم چندان پایدار باشد. نمیشود؛ مردم که همه عاشق نیستند. از زنها و کودکان و پیرزنها و پیرمردان که بگذریم، آن خیل عظیم اهل دنیا را بگو که از زندگی فقط همین یک جان را دارند و به آن، مثل کنه به شکمبه گوسفند چسبیدهاند.
تنها عشاق میتوانند بر ترس از مرگ غلبه کنند و از دیگران، نباید هم انتظار داشت که از مرگ نترسند. نگوئید «دوران جنگ»؛ بگوئید «دوران جهاد در راه خدا» و خدا هم این جام «بلا» را جز به بهترین بندگان خویش نمیبخشد. جام بلاست و جز به «اهل بلا» نمیرسد؛ دیگران آن را شوکران میانگارند. پس دورانهای جهاد نمیتواند طولانی باشد اما دورانهای تمتع از حیات، گاه آن همه طولانی است که اهل دنیا را نیز دل زده میکند.
آنگاه که طبل جنگ با دشمنان خدا نواخته میگردد و «اهل بلا» در مییابند که نوبت آنان در رسیده است، «اهل دنیا» چون مارمولکهای بیابانی که از رعد و برق میترسند، نالهکشان به هر سوراخی پناهنده میشوند. وقتی طبل جنگ برای خدا نواخته میشود، عشاق میدانند که نوبت آنان رسیده است که قلیل من عبادی الشکور. وقتی طبل جنگ برای خدا نواخته میشود، در نزد اینان، عقل و عشق دست از تقابل میکشند و عقل، عاشق میشود و عشق، عاقل؛ آن همه عاقل که صاحب خویش را به سربازی و جانبازی میکشاند. اما در نزد دیگران، ترس جان و سر، عقل را به جنونی مذموم میکشاند و لکه ننگی را میپذیرند تا بتوانند این خون تمتع از حیات را بمکند، مثل کنهای که به شکمبه گوسفند چسبیده است.
دوران جنگ، دوران تجلی عشق بود و دوران جلوهفروشی عشاق، و سرّ این سخن را جز آنان که به غیب ایمان دارند و مقصد سفر حیات را میدانند، در نمییابند. دوستی، شب عملیات با من میگفت: «کاش مدعیان، این حس غریب را در مییافتند؛ این وجد آسمانی را که گویی همه ذرات بدن انسان در سماع وصلی رازآمیز «عین لذت» شدهاند. نه آن لذت که هر حیوان پوستداری که حواس پنجگانهاش از کار نیفتاده است حس میکند، بلکه «الذ لذات» را». گفتم: «عزیز من! مدعیان را به خویشتن واگذار. خدا این حس را به هر کسی که نمیبخشد؛ توقیفی است و توفیقی، هر دو.» او رفت و شهید شد و من وقتی بالای جنازه خونآلودش نشسته بودم به یقین رسیدم که «شهداء از دست نمیروند، به دست میآیند.»
وقتی کسی میانگارد هر چه را که نبینند و لمس نکنند، باور کردنی نیست و از تو میپرسد: «دستاورد ما در جنگ چه بوده است»؟ از کلمه «دستاورد» بدت نمیآید؟ من بدم میآید. اگرچه کلمه که گناهی نکرده است. اما مگر همه چیز را باید به همین دستی بدهند که از این کتف گوشتی و استخوانی بیرون زده و به پنج انگشت بند بند ختم گشته است؟ «دستاورد» کلمهای است که آدم را فریب میدهد. با کلمه «دستاورد» که نمیتوان حقیقت را گفت. چه بگویی؟ بگویی: «بزرگترین دستاورد ما انسانهایی بودهاند به نام بسیجی»؟
خلیج فارس آن همه ماهی دارد که میشود دویست کشتی صید صنعتی – از آن کشتیهایی که ماهیها را دویست کیلو، دویست کیلو، در حلقهای بزرگ و وحشتناک خویش هرت میکشند – سالی دویست میلیون ماهی دویست کیلویی بگیرند؛ اما کجاست آن شجاعت و توکل و عشقی که یکی مثل «نادر مهدوی» یا «بیژن گُرد» بر یک قایق موتوری بنشیند و به قلب ناوگان الکترونیکی شیطان در خلیج فارس حمله برد؟ میپرسد: «این شجاعت و توکل و عشق به چه درد میخورد؟». هیچ! به درد دنیای دنیاداران نمیخورد، اما به کار آخرت عشاق میآید که آنجاست دار حاکمیت جاودانه عشاق. و من به بسیجیان امید بستهام؛ نه من تنها، همه آنان که تقدیر تاریخی انسان فردا را دریافتهاند و میدانند که ما از آغاز قرن پانزدهم هجری، پای در «عصر معنویت» نهادهایم.
سیدمرتضی آوینی، تیرماه 1369
با دوبله فارسی
مستند بررسی تحلیلی وضعیت اجتماعی ایالات متحده در ابتدای دهه 90
کارگردان: نادر طالب زاده
* نام ساعت 25 را مرتضى [آوینی] انتخاب کرد، یک روز داخل اتاق او بودیم گفت اسم این مجموعه را مى گذاریم ساعت 25، من تا آن زمان اصلا نام ساعت 25 را نشنیده بودم، اسم خیلى مناسبى بود، چون بحث، بحث آخرالزمان بود، منظور ساعتى وراى ساعت تقویمى و 24 ساعت معمول، و من این نام را قبول کردم.
* سال 69 سفرى به آمریکا رفتم، دیدم چقدر گداها در خیابان زیاد شده، در بازگشت با موافقتحوزه هنرى به آمریکا رفتم و حدود سه ماه درباره فقر در آمریکا تصویر بردارى کردم. اینجا بود که شهید آوینى به کمک من آمد. حتى قبل از رفتن هم چند جلسه باایشان داشتم، خیلى مرا تشویق کرد و پیشنهادهایى داد و حجم اعظم کار را براى تدوین به آقای فارسی سپرد ...
قسمتی از مصاحبه نادر طالب زاده در مورد مستند
یک حلقه DVD تصویری
فرشتگان قصاب فیلمی به کارگردانی و نویسندگی سهیل سلیمی ساختهٔ سال ۱۳۹۱ است. وی بهعنوان یک کارگردان اولی (سینما) این فیلم را کارگردانی کرده است. ژانر فیلم جنگی و در خصوص ۱۱سپتامبر است و به مسالهی قاچاق اعضای بدن در افغانستان توسط نیروهای آمریکایی میپردازد.
نقد متقن و مستند جامعه آمریکا به عنوان نماد اصلی نظام سرمایه داری غرب در زمینه های اجتماعی و سیاسی و نشان دادن عدم توانایی آمریکا علی رغم پیشرفت تکنولوژی در جلوگیری از برخی ناهنجاری های اجتماعی و گاها ترویج بعضی از آنها.
این سری نمایشگاهی به همت موسسه جوانان آستان قدس رضوی تهیه گردیده است
«مصرف الکل در امریکا» طراح:موسسه خدمات مشاوره ای و جوانان آستان قدس |
«مرگ کودکان» طراح:موسسه خدمات مشاوره ای و جوانان آستان قدس |
||
بازتاب حذف بیلبوردهای «صداقت آمریکایی» نشان میدهد که برخی رسانههای داخلی و رسانههای خارجی یک خط را دنبال میکنند و مخالفان مذاکره با آمریکا را «تندرو» میخوانند.
به گزارش فارس، پس از آغاز موج مشکوک مقابله با «تشکیک در صداقت آمریکایی» و بیلبوردهایی که در این باره در سطح تهران بود و توسط سازمان زیباسازی شهرداری تهران برچیده شد رسانههای خبری جهان بازتاب گستردهای از آن را منتشر کردند.
بنابر این گزارش، خبرگزاری رویترز، پایگاه مشهور و خبری «بلومبرگ»، روزنامه سعودی «الشرق الاوسط»، پایگاه «تایمز اف اسرائیل»، روزنامه «واشنگتن پست»، پایگاه «رادیو آزاد اروپا» در کنار برخی پایگاههای مصری از جمله مهمترین منابعی بودند که این خبر را با ذوقزدگی تمام بازتاب دادند.